عشق و دل نوشته | ||
|
امیدوارم حسابی خندیده باشید این داستان ادامه داره... منتظر باشید...
تغییرات چهره در توالت
^_^ مامان بزرگم زنگ زده بود به داداشم، شماره رو گرفته بود، هی میگفت دنبال یه شرکت حمل و نقل معتبر می گردم که مرده شور اوقات فراغتمو ببره می بینم از تو آشپزخونه صدا میاد رفتم می بینم داداشم هی در یخچالو باز و بسته میکنه میگم :چرا همچین میکنی؟ درش کنده شد میگه: دارم رفرش میکنم ببینم چیز جدید پیدا می کنم یا نه
واقعا شانس آوردیم همه بیماریها رو خارجی ها کشف میکنن و اسم خودشونو میذارن روش وگرنه مثلا بجای پارکینسون باید میگفتیم مرض کامبیز یا درد حاج مرتضی وبرادران به غیر مجتبی یه زمان ملت کارشون که با کامپیوتر تموم میشد روی کیبورد و مانیتور و کیس کاور می کشیدن یعنی در حد رو مبلی پذیرایی! این روزا وقت نمیشه بدبختو خاموش کنیم خنک شه هرکاری میکنم آیفونم به اینترنت وصل نمیشه دکمه شو که میزنم در خونه باز میشه پس این ملّت چی میگن ما باآیفون میایم اینترنت ؟ |
|
[ طراحي : قالب سبز ] [ Weblog Themes By : GreenSkin.ir ] |