چه امتحان سختیست خیابان ، همه در آن رد میشوند.
.
.
بیل بیاورید ؛ می خواهم دل بکنم.
.
.
دیروز رفته که فردا بیاید ، حالا کجاست ؟
.
.
بالاخره گل مصنوعی نفهمید که بهار به چه درد می خورد.
.
.
عاشق خربزه ام زیرا مثل هندوانه تخمه هایش را در سلول انفرادی حبس نمی کند.
.
.
مرگ به رسم یادبود با زندگی عکس گرفت !
.
.
ماهی چشمم در اشکهایم شنا میکند.
.
.
تنها کشیدنی که اعتیاد نمی آورد ، نفس است.
.
.
از وقتی شنیدم زندگی چشم به هم زدنی است ، دیگر پلک نمی زنم.
.
.
بلبلی که تارهای صوتی اش را از دست داده بود ، انگشت پایش را داخل دهانش کرده بود و سوت بلبلی می زد.
.
.
آدمهای یک دنده سرعتشان کم است !
.
.
هشت به هفت گفت : من روی پاهای خودم ایستاده ام اما تو خیلی سر به هوایی.
.
.
نقاش با عصبانیت رو به مدادش کرد و گفت : هرچی “میکشم” از دست توئه.
.
.
من دست به دامان تو بودم ولی تو دست به سرم کردی.
.
.
مرگ ، آخر خط نیست ؛ آغاز بی خطی است.
.
.
بین گچ و تخته سیاه ، مسئله تبعیض نژادی حل شده.
.
.
اگر کاریکاتوریست بودم ، فریاد می کشیدم.
.
.
در امواج نگاهش این کشتی دلم بود که غرق شد.
.
.
سطل زباله در اثر مسمومیت درگذشت.
.
.
ولخرجی های زیاد ، دخلم را درآورد.
.
.
هنگام وزیدن باد های شدید ، چراغ های خاموش هستند که هراسی ندارند.
.
.
ستاره شناسان معمولا آدمهای سر به هوایی هستند.
.
.
مرگ ، یک پای زندگی است.
.
.
گفتنی ها را باید گفت چون بیات می شود و از دهن می افتد.
.
.
قرص ماه در داروخانه پشت دخل نشسته بود.
.در مواقع بیکاری مشغول قتل عام ایام هستم.
.
.
خبرهای داغ تو زمستون میچسبه.
.
.
کسی نمیتواند دست به “دامن” مردان شود.
.
.
سمت راستم نشسته بود ، نمی توانست چپ چپ نگاهم کند.
.
.
گوسفند بیچاره از شدت گرسنگی صبر کرد شاید زیر پایش علف سبز شود.
.
.
این چندتا جمله رو هم دوست عزیزمون “حامد” لطف کردن و برامون فرستادن که ازشون تشکر میکنیم !
.
.
تیمم ماهی ، تباهی است. (علی نوشادی شبستری)
.
.
عاشق کاغذ سیاهم با نکته های سفید ! (علی نوشادی شبستری)
.
.
اعدادی که به صفر پشت پا نمی زنند بزرگ می شوند. (علی نوشادی شبستری)
.
.
من در سر شور دارم و او شوره سر. (علی نوشادی شبستری)
.
.
صدای قلبم نمی گذارد صدای پایت را بشنوم. (علی نوشادی شبستری)
.
.
سقوط آبشاری شرافتمند تر از ثبات مردابی است. (علی نوشادی شبستری)
.
.
نادانی ام در این است که زبانم همیشه در رقص است و گوشهایم در مکث. (علی نوشادی شبستری)
.
.
از تنگی دل ماست که کسی دلتنگ ما نیست. (علی نوشادی شبستری)
سر جلسه امتحان ، مدادم تنها کسی است که از مغزش استفاده میکند !
.
.
فقرا از اینکه به دنیا اومدن غصه میخورن و ثروتمندان از اینکه باید از این دنیا برن !
.
.
سر خورشید همیشه گرم است !
.
.
بهترین جا برای سر و گوش آب دادن حمام است !
.
.
گیرم که بزرگ شده باشیم ولی هنوز هم کوچک شما هستیم !
.
.
آینه هم از من کارت شناسایی می خواهد !
.
.
در نمایشگاه سنگ های قیمتی ، جای دلت خالی بود !
.
.
شب را در داروخانه دیدم که داشت قرصِ خواب آور میخرید !
.
.
تا کلاه ایمنی بر سر نمی گذاشت ، صفحه حوادث روزنامه را نمی خواند !
.
.
به محض این که میله های قفس خمیازه کشیدند ، پرنده از قفس فرار کرد !
.
.
آنقدر ناز طرف را کشید که جوهر خودکارش تمام شد !
.
.
بی کلسیم نگاهت ، شعر هایم پوکی استخوان گرفته اند !
.
.
زمان اگر “شهروند” خوبی بود ، پشت خط عابر پیاده ، توقف میکرد !
.
.
سبیلش را برای “تاب” دادن ، جمعه ها به پارک می برد !
.
.
گفتند چرا آبغوره میگیری ؟ گفت لیمو گیرم نیومد !
.
.
همه خرها خر نیستند همانطور که همه آدم ها آدم نیستند !
.
.
زیر بغل “اتفاق” را می گیرم که نیفتد !
.
.
توی جنگل که حیوانات برای هم لطیفه تعریف میکنن ، گاو یه ساعت بعد میخنده !
.
.
دو خط موازی ، در ایام نوروز همدیگر را در آغوش گرفتند !
.
.
هیچکس به اندازه ی قطره چکان اشک نریخت !
.
.
زن دلش “شور” میزند ، دل مرد “چهارگاه” می خواند !
.
.
عکسبرداری نشان داد که دست تقدیر ، چند جایش شکسته است !
.
.
جراح باند را در شکم بیمار جا گذاشت ، نه ماه بعد جیمز باند متولد شد !
.
.
نگاه آدم سحرخیز سرشار از طلوع خورشید است !
.
.
یکی می گفت : چون از این بدتر هم هست ، بگو از این بهتر نمیشه !
.
.
یک روز دو چشمش با هم قهر کردند و از آنروز به بعد لوچ شد !
.
.
می گفت برای اینکه آدم خوش بینی شوم ، احتیاج دارم بینی ام را عمل کنم !
.
.
کاشکی کفش بودم ؛ آنوقت پایت را می زدم نه دلت را !
.
.
باور کن تا آخر “خط” می رفتم اگر سر راهم “نقطه” نمی گذاشتی !
.
.
نقاشی بهانه بود ، عاشق قلم “مویت” شدم !